شبی که با تلگرام از افشار نادری درخواست مصاحبه کردم، به سرعت پاسخ مرا داد و بی مقدمه گفت تا 2 فروردین 96 وقت ندارد. پرسیدم چرا؟ و پاسخ داد: ” چون در جهنم هستم! ” جهنم؟ تعجب کردم، معنی جمله اش را نفهمیدم. دوباره از او سوال کردم، او گفت که سرش خیلی شلوغ است و مشغول پیشبرد یک پروژه سنگین است که تمام وقت، انرژی و تمرکز فکری او را گرفته است.
بالاخره پس از حدود 2 ماه، روز جلسه فرا رسید. متاسفانه به دلیل عدم هماهنگی من و تیم فیلمبرداری، ملاقات با نیم ساعت تاخیر آغاز شد و این موضوع وی را ناراحت کرد. برای شروع جلسه پس از آنکه فیلمبردار رسید، به علت مشکل شارژ دوربین نیز تاخیر مجددی در شروع برنامه داشتیم.
با توجه به اینکه ملاقات ما در خانه ی وی انجام میشد، به محیط اطرافم نگاه کردم. در خانه او بیش از هر چیزی کتاب دیده میشد. حتی زیر میز پذیرایی وسط خانه اش نیز، کتاب جزو دکور زیر میز او شده بود. با دیدن آن همه کتاب به وجد آمده بودم.
افشار نادری لباسی مرتب و با سلیقه معمارانه و خاص خودش پوشیده بود. چهره اش کاملا مصمم و مغرور بود و در آغاز جلسه به ما تذکر داد اگر موضوعی بی ربط باشد، به آن سوال پاسخ نخواهد داد. عاقبت جلسه شروع شد. اوایل جو جلسه، با توجه به تاخیر ما بسیار سنگین بود و با نگاهی معنی دار سوالات مارا پاسخ میداد. کمی که از جلسه گذشت، عاقبت فضای سرد جلسه تغییر کرد مصاحبه با صمیمیت بیشتری جلو رفت.
سوالات ما حدود 20 سوال بود و این سوالات گستردگی بسیاری داشتند. کامران افشار نادری با هوشمندی متوجه زیاده خواهی ما از یک مصاحبه شد و با این جمله از ما انتقاد کرد: ” شما میخواهید تمام سوالات را بپرسید. این نوع مصاحبات جهت خط فکری طرف مقابل را مدام تغییر میدهد. کار شما همانند این است که بپرسید، کره زمین را با رسم شکل توضیح دهید. ”
حق با او بود. من در زمان تنظیم سوال ها، گستره وسیعی را انتخاب کرده بودم. نحوه طراحی و پروسه طراحی، حلقه اتصال دهنده پروژه ها، سیستم سازی،انتخاب مسیر از صفر با تجارب کنونی در صورت بازگشت به گذشته،تهدید یا فرصت بودن برندسازی، شهرسازی، مطالعه کتاب، نقد معماری مشابه برنامه نود ، حفظ رویه کاری و هیجان و روش های بالا بردن راندمان مغز و افزایش خلاقیت.
به هرحال افشار نادری جواب های متفاوتی به سوال های ما داد که باعث شد در ماشین هنگام رانندگی در روزهای بعد، چندین بار حرف های این معمار تئورسین، استاد و معلم معماری را گوش کنم. پارادوکس مهربانی و تواضع همزمان با جدیت و غرور او برایم جالب بود.